ازدست این دو پسر شر وبلا
مثل همیشه سلام
الان که این مطالب را دارم مینویسم هردوشون خواب هستند
پیمان وپژمان خیلی شرو بلا هستند همیشه اتاق شون پر از اسباب بازی ها یس که باهمکاری هم شکستند تا ببینند داخلشون چی بوده یا اینکه دوباره به وسیله این دو برادر ساخته بشن واما وقتی من میرم تو اتاقشون وازشون میپرسم کار کدومشونه هردو همزمان باانگشتشون همدیگر را نشان میدن میگن این این و اونجاست که با بالشت و اسباب بازی که به جون هم میفتنداز جنگ این دو برادر
وبا نشون خوبی که دارن همه اسباب بازی ها درست به سر من میخوره
و اما خیلی وقتها با هم خوب هستند وقتهای که باهم همکاری میکنند ومن سخت مشغول غذا درست کردن هستم که صدای پژمان را میشنوم اروم میگه مامان هنوز نیومده یا میگه زود باش پیمان مامان داره کارش
تموم میشه تا متوجه میشم میرم سر وقتشون هر دوشون فرار میکنند و اما ....کاراز کار گذشته من میمونم و خرابکاری این دو پسر شر وبلا
تابعد وماجرای واقعی دیگه